جدول جو
جدول جو

معنی چال چاله - جستجوی لغت در جدول جو

چال چاله
نوعی بازی با گردو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُبْ بَ)
قریه ای است از قرای ورامین. (مرآت البلدان ج 4 ص 73)
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ)
دهی است از دهستان موگونی بخش آخوره شهرستان فریدن که در 45 هزارگزی باختر آخوره واقع شده. جلگه و سردسیر است و 157 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و گردو است. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ لَ / لِ)
جوی و جر. گودال پودال. جائی که گودالها و فرورفتگی های بسیار دارد. زمین ناهموار و پرنشیب و فراز
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ لَ / لِ)
که چهل سال بر وی گذشته باشد. که دوران حیاتش به چهل سال برآمده باشد.
- مرد یا زن چهل ساله، مرد یا زنی که چهل سال از تاریخ تولدش گذشته باشد. رجوع به چل ساله شود
لغت نامه دهخدا
موضعی به جنوب شرقی سیستان
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 2 هزارگزی شمال کرمانشاه و یک هزارگزی باختر شوسۀ کرمانشاه بطاق بستان واقع شده. دشتی سردسیر است و 245تن سکنه دارد. آبش از چاه و از فاضل آب شوران و محصولش غلات و حبوبات و صیفی و چغندر قند میباشد. شغل اهالی زراعت است و چند تن از مردان کارگر تصفیه خانه نفت کرمانشاهند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). و رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 85 شود
لغت نامه دهخدا
(چِ لَ / لِ)
چهل ساله، مرد یازنی که چهل سال از تاریخ ولادتش گذشته است. هرکس چهل سال عمر کرده باشد. مرد یا زن چهل ساله:
دگر آنکه گفتی که چل ساله مرد
ز برنا فزونتر نجوید نبرد.
فردوسی.
، هرآنچه از عمر وی چهل سال گذشته باشد. (ناظم الاطباء). هر چیز که چهل سال برآن گذشته باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاق چله
تصویر چاق چله
چاق و فربه
فرهنگ فارسی معین
گودال، چاله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شاخه، شاخه ی برگ دار
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدا، غلغله
فرهنگ گویش مازندرانی
دستگاه بافندگی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی
در شرایط نامناسبی از حالات گوناگون شرم و ندامت و ترس گرفتار
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای بازی با گردو که چند گردو را از دو یا سه متری در چاله
فرهنگ گویش مازندرانی
از بازی هایی که با تیله و یا گردو انجام شود
فرهنگ گویش مازندرانی
خال چال
فرهنگ گویش مازندرانی